خاطرات خنده دار

امروز سر جلسه امتحان من تقلبامو گذاشته بودم تو دهنم(استغفرالله) يهو مراقبه اومد گفت آب ميخوري؟؟؟؟گفتم ممنون تشنه نيستم^_^ گفت ميدونم ميخوام اونا برن پايين
من o_0
مراقب^_^

.

.

.

.

اي خدا بگم چکارت نکه فورجک تو خونه ساکت با شوهرم نشستيم از خاطرات بچه هاي فورجک يادم مياد يهو بللللللللند ميزنم زير خنده شوهرم اول با تعجب نگام ميکنه بهد با يه لبخند ميگه هااااااااااا باز دوباره فورجک بودي؟؟؟؟؟؟

.

.

.

.

آقا وقتي بچه بودم روده پودم واسش مشکل پيش اومده بود رفته بوديم شستوشوش بديم.اونجا مامانم با يه خانومه هم صحبت شده بود بعد خانومه جويا شده بود که روده رو از کجا و چه جوري شستوشو ميدن؟بعد مامانمم منو صدا کرد که بهش بگم!!!من که اصن تو افق محو شدم اون لحظه!!
آخه ناموسن اين فکر ميکرده روده رو از دهن شستوشو ميکنن؟؟

.

.

.

.

قرار بود شام برم خونه مخاطب خاصم ، گفت آبجيتم بيار دلم براش تنگ شده ..
ما هم که حرف گوش کن..
با نيايش گودزيلا (ابجيم) پشت در خونشون وايساديم آيفون خونه اينام خراب بود .
مجبور بودن خودشون بيان در و باز کنن
بعد نيايش آبجي گودزيلام در زد ...
مخاطبم اومد پشت در به خاطر اين ک ميدونس من و نيايشيم با لحنه بچه گونه گفت : کيـه کيه در ميـزنه ؟؟
نيايشم با جديت گفت : منم منـــم شهــــراد (من) خــــــــره

.

.

.

.

ديــروزگوشيـم شارژ نـداشـت گوشي مامانم رو برداشتم به بابام اس دادم :
ســلام عـشـقــم خـســتـه نـبـاشــي :))
بـابـام : ســلام ،بـه بــه چــه عـجـب از ايــن حـرفـا زدي،شــمــا هــم خـسـتـه نـبـاشـي خـانـومــم!!!
مـنــم کـه ديــدم بـا مـامـانـم اشـتـبـاه گـرفـتـه ج دادم: إووووووا رضـــا جــونـــم ؟؟؟مـگــه مــا چـيـمــون از ايـن جــوونـا کـمـتـره عـجـيـجـم،قـلـبـون کـلـه کـچـلـت بـشـم خـب دلـم تـنـگـيـده واسـه دوران خـوش نـامـزديـمــون :))
بـابـام : والا هـيـچــيـمـون ، جــوونــاي امـروز کـه جـوون نـيـسـتـن يـه مـشـت حـيـف نــون مــثِ عــبــاسِِ خــودمـونــن ديــگ!!! :)) ^_^
مــن: رضــا جـونــم؟؟؟ امــروز هــوا دونـفــره س آقــامــون ،عـبـاس و حـسـيــن رو بـپـيـچـونـيـم شـب بـريــم دوتـايـي سـيـنـمـا عـزيـزم؟؟؟
بـابـام : بـاشه بـريـم عـزيـزم فـقـط حـواسـت بـاشـه پـيـامـهـا رو پـاک کـنـي ايـن عـبـاسِِ کـصـافـط بـرنـداره بـخـونـه آبـرو ريـزي کـنـه،خـودت کـه مـي دونـي چـقـد بـيـشـوره !!! ^_^
مـن: خـيـالـت راحــت رضـا جـونـم بـيـن خـودمـون مـي مـونـه،شـهـريـه دانـشـگـام 300 تـومـان شـده حـقـوق نـگرفـتـم هـنـوز،شـهـريـه رو بـريـز تـا بـيـن خـودمـون بـمـونـه!!! ((:
بـابـام : عـــبــــاس بـه جـان خـودم بـيـام خـونـه بـا کـتـک پـرتـت مـيـکـنـم بـيـرون،خـودت تـا شـب وسـايـلـت رو جـمـع کـن گــورتـو گـم کـن تــا کـتـک نـخـوردي !!!
مـنـم ج دادم : پــدرم جـادوگـر بــود، مــرا بــا کـمـربـنـد سـفــيـد سـيـاه مـيـکـرد ((: ^_^
بابام: خـفـه شـو زر نـزن، فـقـط جرأت داري وايـسـا خـونـه ديـگ :@
مـن: رضـا جـونــم؟؟؟ غـلـط خــوردم اصـن، مـن يـه پـسـره جـوون تـوي ايـن تـهـرانِ پـراز گـرگ شــب کـجـا بـرم آخـه ؟؟؟:)
ج نـداد

.

.

.

.

پس از سالها چند روز پيش کلي برف اومد تو شهرمون. منم با خوشحالي يه خانوم برفي خوشگل ساختم تو حياط. دو سه شب بود که بابام وقتي ميرفت حياط اولش داد مي زد بعدش ميگفت بسم ا...
ديشب وقتي رفت حياط يا خشم فراوان برگشت تو اتاقش و اون شمشير سامورايي رو از ديوار برداشت و رفت حياط. از پنجره نيگاش کردم.. ديدم با يه حرکت زد سر خانوم برفيمو انداخت زمين.
به نظرتون من در کنار همچين پدري امنيت دارم عايا؟
مي خوام برم خودمو به بهزيستي بسپرم:(

.

.

.

.

عاقا دقت کردين بعضي وقتا وسط امتحان يه هويي يه موزيک تو مغزت play ميشه ؟؟؟
خدايي دقت کردي ؟؟؟
.
.
.
.
حالا چند وخ پيش وسط امتحان فارماکولوژي ( بررسي تقابل واکنش هاي دارويي ) داشتم به تقابل آمينو بنزوئيک اسيد با استروئيد هاي دوحلقه ايي فکر ميکردم يه هويي نفهميدم کي دکمه ي play مغزمو فشار داد ... حالا حدس بزن چي گوش ميکردم !!!!!
به مدت 3:28 ثانيه : حالا جيگيلي جيگيلي جيگيلي جيگيلي اخماتو وا کن
حالا جيگيلي جيگيلي جيگيلي جيگيلي يه نيگا به ما کن ...

.

.

.

.

امروز امتحان ترم علوم داشتيم 3صفه همشم سوالارو پيچونده بودن.
نوشتم اومدم تا اخرين صفه ديدم ي جمله نوشته ک کمرم شکست انقد سنگين بود حالا جمله:
(موفقيت پيش رفتن است نه ب نقطه پايان رسيدن)
ميخواستم داد بزنم بگم طراح سوال عزيز اي تو روح عمت اخه ادم انقد سخت سوال ميده ک تهش اينو بنويسه.
ولي بازم ب لطف دوستان 2نمره غلط دارم‌ ^ ــ ^